عيسی سحرخيز
من هم اگر جای فعالان سياسی و كنشگران اجتماعی خارج از جريان شريک در قدرت (هر دو طيف محافظهكاران و اصلاحطلبان) و همچنین دلسوزانِ اين مرز و بوم كه در طيف جريان سوم غيربرانداز يا به اصطلاح «رای خاكستریها» قرار میگيرند بودم، مسلما اين پرسش برايم پيش میآمد كه اين اصلاحطلبان يا حتی تحولخواهان كجا هستند؟ چرا در برابر رويدادهای مرتبط با زندگی و كسب و كار شهروندان ايرانی بیتفاوت و ساكت هستند؟ اگر به دلايلی خاص از بیعدالتی يا ظلم و ستمی هم كه بر خود، بستگان يا دوستانم رفته يا میرود ناراحت و خشمگین بودم، كمی هم فتيله را بالا میكشيدم و میگفتم: «چرا اصلاحطلبان داخل و خارج دولت، در مقابل رويدادهای به ظاهر عادی و غيرسياسی كه معيشت و آينده همميهنانشان را برهم زده است، دست روی دست گذاشتهاند و به اصطلاح لآل شدهاند؟»
چرا اين جماعت، به جز افرادی انگشتشمار كه هر از چند گاه يکبار(آنهم به صورت فردی و شخصی، نه جناحی و گروهی) حرفی میزنند يا مطلبی مینويسند، در مورد همه چيز میتوانند بيانيههای امضادار صادر كنند، اما در ساير امور ابتر و بیكار هستند؟ به عنوان مثال، چرا وقتی موضوع دستگيری يا كشتن كولبرها پيش میآيد؛ دستگيری و اعتصاب غذای دراويش بیگناه علنی میشود، محل كسب و كار بهائيان را تعطيل يا آنها را به صورت فردی يا جمعی دستگير میكنند، مخالفان #حجاب_اجباری را میزنند و به زندان میبرند، روزنامهنگاران و نويسندگان را بازداشت میكنند، وكلا را به دليل مخالفت با «نظارت استصوابی» زندانی و دادگاهی میكنند، و به ويژه كارگران و معلمان را به دليل اعتراضها يا تجمعات صنفی دستگير و بازداشت میكنند؛ و موارد بسياری از اين دست، اين جماعت كوچكترين واكنشی از خود نشان نمیدهند؟ چه در دولت، چه در مجلس و چه در اجتماع و فضای مجازی؟
بله، من هم اگر جاي آن ها بودم، شايد به جای «اصلاحطلب»، «استمرارطلب» به كار میبردم و لقبها و عباراتهای تندتر! بله، من هم اگر جای آنها بودم، شايد گذشته و آرای پيشین خودم را ناديده میگرفتم، به همه چيز پشت پا میزدم و #برانداز میشدم؛ امروز «برانداز مسالمتجو»، فردا «برانداز خشونت طلب» و…
امروز بايد كاری كرد؛ از ابراز همدردی و حمايت گرفته تا ابراز خشم و انزجار؛ از… تا…؛ همین امروز هم دير شده است، فردا شايد ديگر هيچ كاری نتوان كرد!
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه شبکه جهانی کلمه نیست.