? شورای سردبیری کانال “جامعه نو” در سرمقالهای نوشت:
✍️ اهل سیاست بویژه نیروهای مرجع، این روزها با این پرسش روبرویند که آیا نظام سیاسی مستقر در کشور و شیوه حکمرانی آن اساسا قابل اصلاح هست که نیروهای پیشرو و اصلاحطلبان اصرار برحفظ آن به امید اصلاحش دارند؟
✍️ این پرسش را بهراحتی نمیتوان پاسخ گفت و اشخاص ناامید به آینده را بعنوان رایدهنده در انتخابات آتی حفظ کرد و یا از همراهی با جماعت برانداز بازداشت. دادن پاسخ سردستی هم کمکی نمیکند.
✍️ خود نیروهای مرجع فکری و سیاسی جامعه هم با این پرسش به طریق اولی و با مضامینی بسیار سختگیرانهتر مواجهند:
✍️ آیا اصرار بر اینکه اصلاحات در این ساختار سیاسی ممکن است بر مبانی نظری و تجربی استوار است؟ آیا انطباق آن مبانی و روندهای تکرارشونده با آنچه در میهن ما میگذرد؛ از منطق عینی پیروی میکند و یا ناشی از میل ذهنی ماست؟….
✍️ مسیر یافتن پاسخ همه این پرسشها نه از ذهن اصلاحطلبان و دغدغهداران سیاسی برکنار از قدرت، که از کانون قدرت میگذرد و از هرجا هم شروع کنیم، در نهایت باید از این کانون عبور کنیم و نسبت او را با ایستایی مخرب وضع موجود، احتمال اصلاح وضعیت و در پیش گرفتن مسیر متفاوت، مقاومت در مقابل تغییرات ضروری، و امکان پس کشیدن آن در برابر امواج نامطلوب بیرونی و تلاش برای انطباق فرامرزی و کنار آمدن با نظم موجود جهانی بسنجیم.
✍️ اصلاحات، یک امر کاملا حکومتی و از سر ضرورتها و مستقل از خواست منتقدان است. در واقع، اصلاحات را حکومتها اجرا میکنند و نه اصلاحطلبان.
✍️ اصلاحطلبان میتوانند تحلیل و پیشنهاد داشته باشند و نه بیش: “مسیری که حکومت میرود، به فلان نتایج میرسد و اگر میخواهد هزینه ندهد، بهتر است از بهمان مسیر برود”.
✍️ جالب است که اتفاقا سیدمحمد خاتمی بعنوان قطب اصلاحطلبی، دقیقا فقط همین کار را میکند: انذار و نصیحت، هشدار و پیشنهاد.
✍️ اصلاحطلبان مادامی که در قدرت نیستند، در رابطه با حکومت نقشی فراتر از این نمیتوانند داشته باشند.
✍️ اما این حرف درست را که اصلاحات را حکومتها اجرا میکنند نیز میتوان مورد چالش و اصلاح و تدقیق قرار داد.
✍️ حکومتها در واقع مجبور به اصلاحات میشوند. اینرسی حکومتهای مستقر جاافتاده بالاست و به خاطر میل به حفظ وضعیت موجود، در مقابل تغییر اصلاحی مقاومت میکنند.
✍️ آنها تنها وقتی تن به اصلاحات میدهند که احساس کنند فشار بیرونی برای تغییر و اصلاح، از توان مقاومت سیاسی حکومت بیشتر شده است.
✍️ این فشارها غالبا از سوی نیروهای سیاسی رقیب یا اپوزیسیون نیست، بلکه یک فشار عمومی اجتماعی در قلمروهای اجتماعی و اقتصادی است.
✍️ فرمول کارکرد آن نیز البته مکانیکی نیست؛ اما نسبتا ساده است: فشار اجتماعی حکومت را وادار به اصلاحات میکند، وقتی که مقدارش از توان سیاسی حکومت بیشتر است.
✍️ هنگامی که عوامل اضافی، مثلا ساختارهاو سازمانهای اداری و انتظامی حکومت پشت توان سیاسی ناکارا جمع میشوند تا میزان ایستادگی آن را بیشتر کنند، فشار اجتماعی هم جای خود را به مقابله و رویارویی میدهد و شرایط پیشاانقلابی پدید میآید.
✍️ آخرین مرحله هم که عیان است: رژیمها پای نیروهای نظامی و ارتش را هم به میان میکشند و رابطه حکومت و جامعه اصلاحناپذیر و انقلابی میشود.
✍️ حالا دیگر اصلاحات پدیدهای دفن شده است که به صورتی طرفه، حکومت طرفدار آن میشود و با رادیکالترین انواعش موافق از کار درمیآید؛ ناامیدانه و بیهوده و بینتیجه.
✍️ حالا میتوانیم ببینیم آیا اصلاحات سیاسی و اجتماعی بعنوان پیششرط کاهش پتانسیل شورش و انقلاب در ایران کنونی ممکن است یا نه؟
?به این منظور باید به پرسشهای زیر پاسخ دهیم:
✍️ آیا فشار اجتماعی به معنای وجود درخواستهای منطقی جمعی برای تغییر رفتار حکومت در زمینههایی که به حکمرانی مربوط است، شکل گرفته و بعنوان خواست گروههای وسیع صورتبندی شده که فشار ایجاد کند؟
✍️ آیا حکومت از نظر سیاسی توانایی نفی این خواستها و عدم موافقت با آنها و حفظ وضع موجود را از دست داده است؟
✍️ آیا شکلی از سازماندهی اجتماعی برای گفتگو با حکومت از یک سو و کنترل سقف درخواستهای اصلاحی جامعه از سوی دیگر پدید آمده است؟
✍️ آیا فشار مطالبات اجتماعی پرسش یک توانسته به تغییراتی ملموس و حداقلی از اصلاحات منجر شود؟
✍️ اگر نه، حکومت تا کنون چه حجمی از تواناییهای سیاسی، اداری، قضایی، انتظامی و نظامی را به پشتیبانی موضع خود به صحنه کشانده است؟
✍️ آیا روابط حکومت و جامعه مطالبهگر به نقطه توقف تعامل رسیده و احساس عمومی درباره حکومت و حس وجود استبداد است؟
✍️ ما به این پرسشها پاسخ نخواهیم داد؛ اما همراهان را فرامیخوانیم درباره پاسخ های همه پرسشها فکر کنند.
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه شبکه جهانی کلمه نیست.